خط ..

کلمات کلیدی

پیوندهای روزانه


عکس و تصویر #شهید-احمد-محمد-مشلب دیروز در آغوش برادر بود و امروز عکس برادر رادر آغوش دارد مدیون #اشک ...


شهید احمد محمد مشلب

شهید "مدافع حرم" لبنانی

21 ساله

از مال دنیا هیچی کم نداشت اما از غیرت هم هیچی کم نداشت

اون زمان که مفت ترین حرف  ها شروع شد که مدافعان حرم رفتن برا پول به قول بعضیا با اون لبخند قشنگش اومد پا کار حرم بی بی زینب(س)

به اشک های خواهرش نگاه کنید .


+کافر همه را به کیش خود پندارد

ما را ز سر بریده میترساند

ما خود به ره حسین سر هدیه کنیم

وقتی که کسی روضه ی "زینب" خواند

صلی الله علیک یا سیدتی زینب، یا جبل الصبر


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۲۰:۳۸
مهاجر

در نظر بازی ما بی خبران حیرانند

 من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند


+حضرت اقا توصیه به شنیدن سخنرانی امسال استاد پناهیان کردن

توضیح بحث: راه‌های  مختلفی برای عبور از رنج‌های زندگی و رسیدن به لذات بندگی وجود دارد. ولی در بین راه‌های مختلف رازی وجود دارد که آن راز مورد غفلت است. اگر چه راههایی مانند افزایش علم، آگاهی  پرهیز از حب الدنیا، توجه به مرگ، جلسات اخلاقی و ..... نیز می‌توانند برای عبور از رنج‌های زندگی و رسیدن به بالاترین لذت‌های معنوی کمک کنند ولی باز هم یک راز محسوب نمی‌شوند. راز اصلی این بحث «دستور شنیدن» از خداوند متعال است. بررسی این راز سر به مهر، موضوع اصلی این ده جلسه را در دهه اول محرم95 در دانشگاه امام صادق(ع) سامان داده است.

http://bayanmanavi.ir/post/3322




۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۶:۳۱
مهاجر

Image result for ‫شهید مجید قربانخانی‬‎


شهید مجید قربانخانی


_ تک پسر خانواده و عزیز کرده خانواده و البته کل محل، شاید دلیل محبوبیتش در بین همه اهالی محل به خاطر شوخ طبعی و اخلاق بسیار خوبش بود


_ مجید هیچ وقت اهل نماز و روزه و دعا نبود‌، اما سه چهار ماه قبل از رفتن به سوریه به کلی متحول شد‌، همیشه در حال دعا و گریه بود، نمازهایش را سر وقت می‌خواند و حتی نماز صبحش را نیز اول وقت می خواند، خودش همیشه می‌گفت نمی دانم چه اتفاقی برایم افتاده که این طور عوض شده‌ام در این مدتی که دچار تحول روحی و معنوی شده بود همیشه زمزمه لبش «پناه حرم، کجا می‌روی برادرم» بود؛ همیشه ارادت خاصی به حضرت زینب (سلام الله علیها) داشت.


_ بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمی‌کرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت، تکه کلامش این بود که «خدا بزرگ است می‌رساند»


_ لحن حرف زدن مجید خاص بود. بگویی نگویی داش مشتی حرف می‌زد. من و مادرش را به اسم کوچک صدا می‌زد. به من می‌گفت آقا افضل، مادرش را هم مریم خانم صدا می‌زد.


_ می‌دیدی کله سحر زنگ می‌زد و می‌گفت مریم خانم سفره را بینداز که کله‌پاچه را بیاورم. گیج خواب می‌گفتم یعنی چه کله‌پاچه بیاورم؟ می‌گفت با بچه‌ها رفتیم طباخی دلم نیامد تنهایی بخورم. یا یک بار سه روز با ما قهر کرده بود، زنگ می‌زد برایتان غذا فرستاده‌ام. می‌گفتم آقا مجید شما با در و دیوار خانه قهر کرده‌اید یا با ما؟ می‌گفت با این چیزها کاری نداشته باشید، بیرون غذا خوردم دلم نمی‌آید شما از این غذا نخورید. آن قدر دل مهربانی داشت که نظیرش را ندیده بودم.»



_ دوستانش می‌گفتند آن شب مجید آن قدر گریه می‌کند که از هوش می‌رود، به هوش که می‌آید می‌گوید من باشم کسی نگاه چپ به حرم بی‌بی زینب(س) بیندازد؟ از آن لحظه به بعد اخلاق مجید تغییر کرد. ساکت و آرام شده بود. خیلی این در و آن در زد تا راهی سوریه شود



_  مجید خوابش را برای عمه‌اش تعریف می‌کند. آن هم سرمزار شهید فرامرزی از دیگر شهدای مدافع حرم محله یافت‌آباد. پدر شهید می‌گوید: «خواهرم بعدا تعریف کرد که مجید سرمزار شهید فرامرزی به من گفت حضرت زهرا را در خواب دیدم. خانم به من گفت سوریه بیایی یک هفته بعد تو را پیش خودم می‌برم. بعد هم گفته بود ۱۶ روز دیگر اگر جنازه‌ام برگشت، من را کنار شهید فرامرزی دفن می‌کنند. هنوز جنازه پسرم برنگشته است.»



شهید مجید قربانخانی همانطور که حضرت زهرا(س) در خواب به او گفته بود، تنها یک هفته بعد از اعزام به سوریه، ۲۱ دی ماه ۹۴  به شهادت میرسد


_ پدر شهید می‌گوید:«داخل گوشی پسرم دو اسم به عنوان دخترانم ذخیره شده بود. گویا او دو خانواده را تحت پوشش قرار داده بود و به آنها کمک می‌کرد. یکی از این خانواده‌ها دو دختر داشتند که پسرم آنها را با عنوان دخترانم ذخیره کرده بود. بعد از شهادت مجید آن خانواده از کمک‌های پسرم خبر دادند و اینکه سعی می‌کرد از هر جهت کمک حالشان باشد.»

خالکوبی «مجید سوزوکیِ» یافت‌آباد در حلب پاک شد +تصاویر


شعر انتهایی وصیت نامه شهید:

رقیه جان بر سینه می‌زنم که مبادا درون آن/ غیر رقیه خانه کند عشق دیگری


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۶:۱۷
مهاجر

بر سرت جنگ است و من بادست خالی آمدم

امتیازی هم اگر دارم همین بی لشگری است

......................................................................................................................

+ ببین کسی زمن از اربعین نمیپرسد/ برایشان عادت شده حرم نرفتن من

+ فرمان نافذ او چون اراده ی خلقت چیزی کند به محض اینکه گوید "موجود باش" بلافاصله موجود خواهد شد(یس/82) 

+ تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد ....................




موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۲۰:۵۹
مهاجر


Image result for عکس برگ

تصویر رها کردن یک دسته پرنده ست

دل غرق نگاهی ست که مابین دو پلکش

یک قهوه ای سوخته ی خیره کننده ست

با اخم به تشخیص پزشکان سرطانزاست

خندیدن او عامل بیماری قند است

تصویر دلش با کمک چشم مسلح

انگار که سنگی ته شیئی شکننده ست

شاید به صنوبر نرسد قامتش اما

نسبت به میانگین همین دوره بلند است

ماه است و بعید است که خورشید نداند

میزان حضور و حذرش چند به چند است

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۷:۱۱
مهاجر

اگر فراموش کردم یا به خطا رفتم بر من مگیر.... 

انتَ مَولَانا..........

....................................................................................................

+مومن کتوم است و این کتمان فقط به اسرار مگو نیست  که کتمان درد و رنج هم هست

+الهی ربی و من لی غیرک(خدایا پروردگارا من چه کسی را دارم جز تو؟ )

+شب جمعه ست کمیل بخونیم

+شهید محمد ایزد پناه شب عروسی برادرش هم دعای کمیلش ترک نشد

+بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۸
مهاجر

Image result for ‫عکس هنری طبیعت‬‎


لبخد بزن دو چشم بارانی را

تجویز کن نگاه درمانی را


یک جرعه بخند تا به آتش بکشی

دانشکده علوم انسانی را



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۹
مهاجر

بسم الله الرحمن الرحیم

این همه مسائل و گرفتاری هایی که برای ما پیش میاد علت داره،به خاطر ناشکری و کفران نعمت های ماست، خدا میگه "اگر سپاس گذاری کنید قطعا نعمت خود را بر شما زیاد میکنیم و اگر ناسپاسی کنید ، به راستی که عذاب من سخت و شدید است) ابراهیم/ آیه 7

 (وعده خدا حقه، گفته شده اگر سپاس گذاری کنید نعمت شما زیاد میشه . و این قطعیه)

اگر ازدیاد نعمت نیست شک نکنیم و بدانیم شکر نیست، شکر معنای گسترده ای داره و منظور اطاعت خداست فقط «الحمدلله» زبانی نیست ، هر چند همین لفظ هم یکی از مراتب شکر ه اما طاعت خداست که شکر خداست.


پس بدونیم هر گرفتاری و بلایی و عذابی سر ما اومد جلوتر از اون، زمینه گره و گرفتاری خودمونو فراهم کردیم

یا با ترک واجب یا با انجام گناه و یا ترک مستحب شدید و تاکید شده و یا با انجام شبهات


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۱:۵۱
مهاجر

مصطفی کاظم زاده

17 سالش بود.......ولی مرد بود

دوستش میگه : من که نمی دونم چی بگم. مصطفی کاظم زاده کی بود و چی کرد؟
هر چی که بود، اوج اوجش، یه بچه شیعه بود که این آیه ارزشمند و زیبا رو به یاد همه مون آورد:
"الم یعلم بان الله یری"
آیا نمی دانند خداوند می بیندشان؟


+" از معراج برگشتگان" بخونید، دوستش نوشته

+"دیدم که جانم میرود" بخونید، همون دوستش برا "مصطفی ش " نوشته

+ در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن/من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

 


۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۴:۰۶
مهاجر

بندگان رحمان کسانی هستند که روی زمین با ارامی و فروتنی راه میروند، و هنگامی که نادانان آنان را طرف خطاب قرار میدهند [در پاسخشان] سخنان مسالمت آمیز میگویند

فرقان/63


* برخى از شما را براى برخى دیگر [وسیله] آزمایش قرار دادیم آیا شکیبایى مى ‏کنید؟ و پروردگار تو همواره بیناست

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۷:۲۰
مهاجر